فال من در شب يلدا
اينم فال من در شب يلدا: 181 بعد از اين دست منو دامن آن سرو بلند كه ببالاي چمان از بن و بخيم بركند حاجت مطرب و مي نيست تو برقع بگشا كه برقص آوردم آتش رويت چو سپند هيچ روئي نشود آينه ي حجله ي بخت مگر آن روي كه مالند در آن سم سمند گفتم اسرار غمت هر چه بود و گويباش صبر ازين بيش ندارم چكنم تا كي و چند مكش آن آهوي مشكين مرا اي صياد شرم از آن چشم سيه دار و بندش بكمند من خاكي كه ازين در نتوانم برخاست از كجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند باز زمستان دل از آن گيسوي مشكين حافظ ز آنكه ديوانه همان به كه بود اندر بند ♥ ...
نویسنده :
گلبرگ
22:26